روزهایم با تو...
ای عشق بی نهایتم..
روزهایی زیبایی را دارم با تو سپری میکنم..هر چند که اکثر اوقات کاسه صبرم به حد لبریز شدن میرسه و از خدا میخوام که بهم صبر بیشتری بده
دغدغه های ساده ای که برای آماده کردن غذا برای تو دارم و اینکه با اندک انتخابهایی که دارم و با مواد غذایی انگشت شماری که میتونی میل کنی برات 0غذاهای مقوی درست کنم..مدام مواظب رفت و آمدت با رورویکت باشم که جایی نیفتی،جایی گیر نکنی و برای انجام کارهام منتظر خوابیدن بمونم . همچین که فکر کردم موفق شدم تو دوباره بیدار بشی و حساب کتابهامو بهم بریزی...همه اش قشنگه...
خنده های معنی دارت،گامهای چهار دست و پاییت که حدود یک هفته است شروع شده و تلاشت برای حفظ تعادل میان دست و پاهات که لبخند رو بر روی لبای اهل خونه میاره..و وای لحظه های هراس از اینکه نکنه چیزی رو قورت داده باشی یا تو گلوت گیر کرده باشه..حتی اونم قشنگه..
روزهام داره با تو اینجوری سپری میشه نازنین دختر مامان
پی نوشت:عکسی که گذاشتم عکسهای آتلیه هلن خانوم هست.